امروز روز تولدت بود
و من عین پارسال و شاید عینِ همه ی سالهای بعد نتونستم .
نتونستم تولدت رو بهت تبریک بگم
پارسال به یه بهونه
امسال به یه بهونه ی دیگه
و مطمئناً سالهای بعد هم دلیلِ خودش رو خواهد داشت
خدایا من راضی ام
هرچه که تو تقدیرم کنی
هرچه که تو بخواهی
اگر تو اراده کردی که امروز
و فردا
و فرداها
با عشقش
اصلا ولش کن
حالا چرا باید اینو به من بگه
نمی تونست بگه : "امروز فلانی خونه س"
چرا باید عشقش رو به رُخِ من بکشه
یعنی می خواد به من بفهمونه که:
عشقش کیه
و عشقِ کیه
می خواد به من تذکر بده که حواسم به حد و حدود خودم باشه
مایه ی خجالته
یعنی خانوم "مهندس" هم تشریف دارن:
"امروز عشقم خونه"
آخه جمله فعل نمی خواد؟
بارها هم بهش گفتم:
زبانِ پارسی حرمت داره
ایشون کارِ خودش رو می کنه
و همه رو برا خودِ.
بازم ولش کن
دارم بی انصافی می کنم خودم می دونم
ولی واقعاً دلم سوخت
از چهارِ صبح نشستم تا شش و نیم براش آهنگ ساختم
که نه و ده دقیقه براش بزارم گوش کنه و لذت ببره
کلی کارِ نکرده ی شغلی و درسی روی دستم موند و تا شب جواب دادم که چرا انجامشون ندادم.
فدای سرش
ولی خیلی بی معرفته
یعنی امروز تا خودِ شب.
بیخیال
تولدت مبارک عزیزم
الهی 120 سال نفسِ خودت و عشقت باهم بیاد و بره
اصلاً هم برام مهم نیست که وقتی "احتمالاً " این متن رو خوندی
چقدر بهش توجه کنی
و چقدر زود یادت بره چی خوندی
و چقدر بفهمی که چی خوندی
درباره این سایت